حکایت ” عنایات خداوند متعال به سید محسن امین بخاطر استقامت و صبر بر مشکلات ” به نقل از ایشان:
مرحوم سیّدمحسن امین (صاحب تألیفات عدیده، از جمله أعیان الشّیعه) در شرح احوال خود، در دوران تحصیل و تدریس در نجف اشرف حکایت کرده است که:
در عراق سه سال قحطى و گرانى به وجود آمد و هم زمان با آن در لبنان (جبل عامل) هم قحطى شده بود و در سال فقط پنج لیره عثمانى براى ما که آن موقع هفت سر عائله بودیم مىآمد و به جائى نمىرسید.
از هیچ جاى دیگرى هم چیزى به ما نمىرسید و من خودم را به متوسّل شدن به این و آن عادت نداده بودم.
پس در سال اوّل، قسمتى از لوازم منزل را که مىشد، از آن دست کشیده، فروختم و در مخارج قناعت به کم و اکتفاء به اغذیه نامناسب را در پیش گرفتیم.
سال اوّل با قحطى و گرانى روز افزون در عراق و لبنان گذشت و ما همچنان به درس و بحث مشغول بودیم و از مراجعه واستمداد از این و آن روى گردان بودیم و به گرانى و کمبود اعتنائى نمىکردیم؛ مثل اینکه وضع عادّى است.
در سال دوّم، قسمتى از کتابهائى را که ممکن بود بفروشیم، فروختیم و آن سال را گذراندیم و در سال سوّم، زیور آلات خانواده را فروختیم و سال چهارم آمد… عنایات خداوند متعال به سید محسن امین بخاطر استقامت و صبر بر مشکلات
در حالى که ما هیچ چیز براى فروختن و امرار معاش نداشتیم و قحطى و گرانى هم همچنان ادامه داشت؛ ما نیز بدون اعتناء به آن وضع به مطالعات و درس و بحث خود مشغول بودیم.
خدا نیز ما را به حال خودمان رها نکرد و به فضل جارى و همیشگىاش ما را متنعّم ساخت. یک روز عصر که در منزل مشغول مطالعه بودم با صداى درب برخاستم و درب را باز کردم، دیدم شیخ عبداللطیف العاملى الحداثى است.
نامهاى به من داد. آن نامه از مردى به نام شیخ محمّد سلامه عاملى بود. در آن نامه نوشته بود که: حاج حسین مقدار ده لیره یا بیشتر، لیره طلاى عثمانى به من داده است تا آن را براى شما بفرستم. پ
و من نه حاج حسین را مىشناختم و نه تا آن وقت از شیخ محمّد سلامه چنین سابقهاى دیده بودم، دانستم که این قضیه کار خداست!
منابع تمامی مطالب، در آرشیو مجموعه موجود میباشد.
ثبت دیدگاه