حکایت ” تحول علمی اقا جمال خوانساری با سخن تکان دهنده ملا محسن فیض کاشانی ”
سالى ملّامحسن فیض در سفر زیارت بیتالله الحرام، در شهر اصفهان بر آقا حسین خوانساری وارد شد. آقاجمال فرزند آقاحسین در مجلس بود. ملّامحسن مسألهاى از آقاجمال سؤال کرد، آقاجمال نتوانست درست جواب بدهد!
ملّامحسن دست بر دست زده و گفت: حیف که درِ خانه آقا حسین بسته شد! آقا جمال که تا آن وقت اوقات خود را به بطالت و تفریح ضایع مىکرد، وقتى که این حرف را از ملّامحسن شنید متأثّر شد. از آن روز با جدّیت و کوشش شبانهروزى مشغول خواندن درس شد…
تا آنکه پس از یک سال ملّامحسن از مکّه مراجعت کرد و در اصفهان وارد منزل آقا حسین شد. باز با آقاجمال مشغول صحبت شد، دید آقاجمال بسیار صاحب فضیلت و علم شده و مسائل را خوب جواب مىدهد! گفت:
این آقاجمال، آن آقاجمالی نیست که من پارسال دیدم…
بالأخره آقاجمال خوانسارى در تلاش و کوشش براى تحصیل علم و در مطالعه به حدّى رسیده بود که شبى براى او شام آوردند. در موقعى که آقا مشغول مطالعه بود، سفره را در کنار او گذارده و رفتند. تحول علمی اقا جمال خوانساری با سخن تکان دهنده ملا محسن فیض کاشانی
آقا هیچ ملتفت غذا نشد، تا آنکه یک دفعه شنید که اذان صبح مىگویند، آقا سر برداشت، دید شام حاضر است، گفت: چرا دیر آوردید؟ گفتند: ما آن را در اوّل شب آوردیم و شما ملتفت نشدید!
منابع تمامی مطالب، در آرشیو مجموعه موجود میباشد.
با سلام. در حکایت نام پدر آقا جمال را آقا سید حسین بیان نموده اید که اشتباه می باشد. نام پدر ایشان آقا حسین بود و ایشان سید نبودند.
سید حسین خوانساری استاد میرزای قمی و ساکن خوانسار بوده که حدود ۵۰-۶۰ سال بعد از آقا جمال می زیستند.
علیکم السلام
از اظهار نظر حضرتعالی متشکریم
اشتباه نوشتاری اصلاح گردید