چکیده:
میرحامد حسین هندى (1246 ـ 1306 ق) از دانشمندان شیعه قرن سیزدهم در هند است که کتاب «عبقات الانوار» او در اثبات امامت، جاوانه است. وى مجموعهاى از نامهها و نوشتههاى متفرّقه خود را در کتاب «الدرر السنیّه» گرد آورده است. این کتاب که تاکنون چاپ نشده، گوشهها و زاویههایى از زندگى میرحامد حسین را بازمىگوید که تاکنون در جایى گفته نشده است.
کتاب یادشده در زمان حیات مؤلّف توسط محمّدجعفر ظهیرى گرد آمده است. نگارنده در این مقاله، جنبههایى از زندگى علمى و عملى میرحامدحسین را براساس آن کتاب بیان مىدارد؛ از جمله: جمعآورى کتابهاى نفیس، گردآورى کتابهاى ضدّ شیعه و پاسخگویى به آنها، گزارش سفر حج و عتبات عالیات در سال 1282 قمرى، وصیت نامه اخلاقى، مشکلات و بیماریها.
نویسنده مقاله، نمونهاى از خطبههاى میرحامدحسین را براى نشان دادن سجع در نگارش وى و نوشتارى در استغاثه به حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را نیز آورده است.
مقدّمه:
میرحامد حسین موسوى نیشابورى هندى (م 1306 ق / 1268 ش) مجاهد و علّامه بزرگى است که کتاب عظیم «عبقات الانوار» را براى شناساندن مقام امامت و ارزش شخصیّت انسانى در رابطه با پیروى از امام معصوم و بنیاد فلسفه سیاسى در اسلام و موضع متعالى و بر حقّ مذهب تشیع و… نوشت.
در این نوشتار پیش از آنکه به نکات مهمّ نامههاى او اشارهاى کنیم، ذکر شرح حال مختصرى از این عالم بزرگ، در خور است.
علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره میر حامد حسین هندى، چنین مىنویسد:
سیّد میرحامد حسینبن سیّد محمّدقلى… موسوى نیشابورى هندى، از بزرگترین متکلّمان و عظیمترین عالمان مُتبَحِّر شیعه، در اوایل این سده. در لکنهو به سال 1246 ق / 1210 ش زاده شد. در همانجا نزد پدر خویش، جناب سیّد محمّدقلى موسوى ـ که از عالمان بزرگ بود ـ درس خواند و تربیتى نیکو یافت و مبادى علوم و علم کلام و عقاید را از پدر فراگرفت. فقه و اصول را نزد سیّد حسین نقوى (از عالمان هند) بیاموخت. حکمت و معقول را نزد سیّد مرتضىبن سید محمّد، و ادبیات را نزد مفتى سیّد محمّد عباس تحصیل کرد. میرحامد حسین، عالمى پر تتبُّع بود و پر اطّلاع و محیط بر آثار و اخبار و میراث علمى اسلامى. او در این تتبّع و احاطه به مرتبهاى رسید که هیچکس از معاصران او و متأخّران، بلکه بسیارى از عالمان قرن پیش نیز به پایه او نرسیدند. همه عمر خویش را به بحث و پژوهش در اسرار اعتقادات دینى و حراست اسلام و مرزبانى حوزه دین راستین بگذرانید.
علّامه تهرانى مىافزاید:
من در سدههاى اخیر کسى را نمىشناسم که در این راه چونان او جهاد کرده و کوشیده باشد و همه چیز خویش را در راه استوارى حقایق مسلّم دینى از دست داده باشد. چشم روزگار، در سرتاسر آبادیها و اعصار، در پژوهش و تتبّع، در فراوانى اطّلاع، در دقّت نظر و هوش، در حفظ و ضبط مطالب، کسى چون او را ندیده است. (نُقباءُ البَشَر (از طبقاتُ اعلامِ الشیعه) ج 1، ص 347 ـ 350)
علّامه امینى نیز در عظمت او و ارزش کتاب «عبقات الانوار» در موارد متعدّد سخن گفته است. از جمله، در جلد نخستین «الغدیر» در فصل «اَلْمُؤَلّفونَ فی حدیثِ الغدیر»، عبقات الانوار را مطرح مىکند مىگوید:
میرحامد حسین، حدیث غدیر، اسناد آن، متواتر بودن آن و معناى آن را در دو جلد بزرگ، در 1080 صفحه، گرد آورده است. و این دو جلد، از مجموعه کتاب او «عبقات» است. (الغدیر، ج 1، ص 321)
مؤلف کتاب «ریحانه الادب» نیز درباره وى ـ زیر عنوان «صاحب عبقات الانوار» ـ چنین نوشته است:
حجّه الاسلام و المسلمین، لِسان الفقهاء و المجتهدین، تَرجُمان الحکماء و المتکلّمین، علّامهُ العصر، میرحامد حسین موسوى هندى… علاوه بر فقاهت و دیگر علوم دینیه، در علم شریف حدیث و اخبار و آثار، معرفت و احوال رجال فریقین و علم کلام، خصوصاً در مبحث امامت، داراى مقامى عالى، و کثرت احاطه و تبحّر علمى او مُسَلَّم یگانه و بیگانه و عرب و عجم و عامّه و خاصّه بوده، و در مدافعه از حوزه دیانت و بیضه شریعت اهتمام تمام داشته و تمامى ساعات و دقایق عمر شریفش در تألیفات دینى مصروف بوده و آنى فروگذارى نداشته، تا آنکه دست راست او از کثرت تحریر و کتابت عاطله شده، و در اواخر با دست چپ مىنگاشته است. و از مراجعه به کتاب «عبقات» او مکشوف مىگردد که از صدر اسلام تا عصر وى، احدى در فن کلام، خصوصاً در باب امامت، بدان منوال و نمط تصنیفى نپرداخته. (ریحانه الادب، ج 2، ص 432 ـ 433)
در اینجا باید یاد کنیم با اینکه کتاب «عبقات الانوار» شاهکار علمى شیعه در رشته مناظرات و عقاید و امامت، در سده سیزدهم اسلامى است و مؤلّف آن داراى جوانب گوناگون خدمات و تعهّد مىباشد، مع الأسف در زبان فارسى، کمتر نوشتارى درباره این عالم ربّانى و مجاهد اسلامى انتشار یافته است. لذا در این مقاله سعى بر آن بود که با بررسى گذراى نامهها و مکاتبات وى ـ که بیان کننده مسائل و حوادث دوران زندگى، دردها و آلام، اهداف و آمال، همّت و سعى خستگىناپذیر او و… است ـ قدمى هرچند ناچیز در معرّفى این عالم بزرگ و مرزبان متعهّد و سلاله پاک پیامبر 9 برداشته باشیم. «و من اللهالتوفیق و علیه التکلان.»
البتّه این مصلح دینى و مجاهد اجتماعى، آثار علمى و تألیفات بزرگ و کوچک دیگر نیز داشته است که شیخ آقا بزرگ به ذکر آن تألیفات نیز مىپردازد.
این نگاه گذرا به نوشتهها و نامههاى علّامه میر حامد حسین هندى، براساس کتاب خطّى وى به نام الدرر السنیّه مىباشد. اصل این کتاب در کتابخانه جوادیه شهر بنارس هند بوده و فیلم آن در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامى قم موجود است و تنها مأخذ مقاله، همین کتاب است.
مرحوم میر حامد حسین در کتاب الدرر السنیّه، مجموعهاى از نوشتههاى متفرّقه خویش را گرد آورده که شامل مکاتبات شخصى با علماى معاصر خویش و تقریظهایش بر بعضى از کتابها و حاشیهها و توضیحاتش درباره اشخاص و نویسندگان کُتُب موجود در دسترس وى و نیز قضایاى شخصى و داستانهایى چند از قدیم الایّام است.
علّت جمع آورى این نوشتهها، عمدتاً، بار ادبى آنهاست که در غالب آنها به چشم مىخورد. در نظر بسیارى از علماء در قرون گذشته، مسجّع و موزون آوردن نوشتههاى نثر، نوعى هنر ادبى و بدیع به شمار مىرفت. بدین روى، مىتوان گفت که مرحوم میر حامد حسین در این نوشتهها ادبیات بدیعى به کار گرفته که براى اهل ذوق و ادب بسیار قابل توجّه است؛ ولى براى کسانى که ذوق ادبى چندانى ندارند، اینگونه مسجّعگویى و موزونسازى جملات، نوعى اغراق و بازى کردن با کلمات است که بار علمى چندانى ندارد؛ بلکه ممکن است به جهت لغو بودن در تشبیه و اغراق گفتن در صفت، نوعى دروغ جدّى در حقّ کسانى که نویسنده در وصفشان قلم فرسوده است، به شمار آید.
چند نکته
1. چند برگ از وسطهاى این کتاب افتاده و بعضى از مطالب ناقص مانده و یکى از برگها نیز پاره شده و قسمتى از آن افتاده است.
2. بسیارى از نامهها خطاب به آقاى سیّد برکت على از علماى شیعه آن زمان هند است. «ایشان از شاگردان سلطان العلماء بوده و در علم ریاضى و فقه، یگانه روزگار. در شهر لاهور سکونت داشت و خدمات دینى انجام مىداد و در سال 1270 ه ق وفات یافت.» (مطلع الانوار، سید مرتضى حسین صدر الافاضل، ترجمه محمّد هاشم، مشهد انتشارات آستان قدس رضوى چاپ اوّل، 1374 ش، ص 143)
3. این کتاب ـ که به گفته نویسندهاش شامل نوشتههاى دوران جوانى اوست ـ در حدود سال 1285 ه . ق / 1247 ه . ش تنظیم و نوشته شده است؛ چرا که بعضى از تاریخهاى نگاشته شده در آن کتاب به سال 1278 و… تاریخگذارى شده است. آنگاه شخصى به نام محمّد جعفربن محمّدجوادبن محمّد کاظم ظهیرى ظاهراً در تاریخ 17 ربیع الثانى 1296 ه . ق آن را رونویسى کرده است.
و بعد فهذا مجموع أنیق و سفر رشیق سمیّته بالدرر السنیّه. جمعت فیه ما کتبت فی عنفوان الشباب من المکاتیب التی بها کوس المودّه بینی و بین الأحباب. (الدرر السنیّه، ص 41)
4. در صفحاتى از کتاب، داستانهایى از مرحوم میر حامد حسین نقل مىگردد که شاید در عنفوان جوانى نوشته شده باشد و در ظاهر افسانه گونهاش، حکمتهاى نغز و اشارات دقیق براى اهل آن در بر دارد؛ همچون داستان جوان داراى همسر که به دختر پیرمردى سالمند علاقهمند مىگردد و با وجود شرایط سخت مطرح شده، جلاى از وطن و همنشینى با فقر و تهیدستى را مىپذیرد و سرانجام پس از سپرى شدن مدت زمانى و به دست آوردن رضایت خاطر پیرمرد، توسّط پیرمرد به در غارى آورده مىشود که انتهاى آن خانههاى مجلل و امکانات رفاهى و گنجهاى فراوان قرار دارد و کلید آنها در اختیار جوان قرار داده مىشود تا هرگونه مىخواهد بهره بردارى نماید…
فأعطى الشباب ]الشابّ[ مفاتیحها و قال: هذه الأموال و المساکین و الأسباب و الخزائن یتعلّق بک و فی اختیارک، صَرِّفها کیف شئت و أنّی شئت، فأنت شابّ صالح، أثر السعاده منک لائح و علم السّیاده علیک واضح؛ إلى عباده ربّک کادح و لنفسک ناصح، و الله و رسوله لأمثالک مادح. (همان، ص 237 ـ 238)
یا داستان تاجر جهاندیده و سرد و گرم روزگار چشیده که مرگ را بر خود نزدیک مىبیند، لذا زبان نصیحت بر فرزندانش مىگشاید؛ امّا آنها به جاى گوش فرادادن، سخنان او را به تمسخر و خنده مىگیرند که سرانجام داستان با حسرت و تأسّف تاجر بر حال ایشان پایان مىیابد. (همان، ص 240)
به عنوان حُسن ختام این بخش، اشاره مىکنم به اینکه آن مرحوم در یکى از یادداشتهاى خویش راجع به تحریم مُغالاه (بالا بردن مهریّه زنان) این جمله را آورده است که: لا یجوز تجاوز المهر من المهر السنّه و هو خمس مأه درهم. (همان، ص 293)
با توجّه به اینکه دیه کامل انسان حدود ده هزار درهم محاسبه مىشود، مىتوان گفت که مهر السنه حدود یک بیستم دیه انسان بوده است.
جمعآورى نامههاى ارسال شده و نوشتههاى پراکنده
نکته مهم در این مجموعه نوشتههاى میرحامد حسین، اهتمام ایشان به جمعآورى نامهها و نوشتههاى متفرّقهاش در زمان خود اوست که در آن زمان با نبودِ امکانات تکثیر چون کاربُن و فتوکپى و چاپ و فیلمبردارى و… (به جز رونویسى) مهمّ است. او قبل از تکثیر و نسخهبردارى از نوشتههاى خود بیشتر به فکر محتواى نوشته خود بود که در پاکتى به سوى مخاطب مىرفت یا در لابهلاى کتابى براى آیندگان و خوانندگان مىماند و غالباً بیش از یک نسخه از نوشتههاى خود را نداشتند که آن هم غالبآ از آفات دهر، مصون نمىماند و از بین مىرفت.
ایشان در راستاى تحقق این امر، حتّى به برخى از دوستان خود همچون سیّد على حسن ـ که قبلاً نامههایى ادبى از وى دریافت نموده بود ـ درخواست جمعآورى و حفظ آنها را مىکند و علاقه خود را به امانتگیرى آنها براى نسخهبردارى و سپس استرداد آنها ابراز مىنماید:
إنّی أصوب أن أجمع فی مجموع ما یجرى من المکاتبات بینکم و بین العبد…
فأعیرونیها حتّى أستنسخها ثمّ أردّها علیکم بأصلها، فإنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها. (همان، ص 103)
تقاضاى فوق، نشان مىدهد که تصمیم وى بر بازیابى و بازنویسى نوشتههاى شخصى و متفرقه خود که حاوى نکات ادبى و علمى بوده است، در برههاى از زندگى وى اتّفاق افتاه و از اوّل چنین تصمیمى بر جمعآورى نداشته است؛ هرچند که بعد از آن، احتمالِ دو نسخه نمودن نوشتههایش بعید نمىنماید.
جمعآورى کتابهاى نفیس
مسئله مهمّ دیگر در این نوشتهها، اهتمام میر حامد حسین به تهیّه کتابهاى نفیس و نایاب خطّى یا چاپى در حدود 160 سال قبل است که چاپ کتاب به آسانى و گستردگى زمان ما نبوده و ارتباطات و حمل و نقل نیز به این صورت قوى و آسان نبوده است. بدین جهت، در بعضى از نامهها از مخاطب خویش مىخواهد که فهرست کتابهاى خود را براى او بفرستد یا کتاب خاصّى را برایش تهیه کند یا براى استنساخ مدّتى به او عاریه دهد. در اینجا قسمتى از مکاتبات ایشان را درباره تهیّه کتب نفیسه مىآورم.
و لا یخفى علیکم أنّی متهالک على الاطّلاع و العثور على الکتب النفیسه القدیمه التی هی من غنائم الدهور، لا سیّما کتب الرجال و الحدیث و السیر؛ فإنّها من محاسن الغرر و نفائس الدرر. فأطلب منکم فهرس خزانه کتبکم العالیه الکثیره… فلعلّه یکون فیها کتاب من الکتب المطلوبه للحقیر فأستکتبه أو أبتغی نقل بعض مقاماته… (همان، ص 201)
أنا مشغوف برؤیه کتاب العِقد لابن عبد ربّه الأندلسیّ، و هو فی خزانه کتب جنابک القدسیّ. فلو أرسلته علیّ به سَأرُدُّه… (همان، ص 3)
از برخى نوشتهها به نکات جالبى دست مىیابیم که اشاره دارد به اهمّیّت فوقالعادهاى که مرحوم میرحامد حسین براى جمعآورى کتب نفیس علمى و جلوگیرى از افتادن آنها به دست مخالفین قائل بوده؛ به حدّى که حتّى با نداشتن توان مالى، کتابها را در بازار به قیمت بیشترى خریدارى مىنمود؛ به شرط تحویل پول آنها در روزهاى آینده.
فإذاً الصحّاف فی بعض الدکاکین و عنده هذه المجلّدات الثلاثه یرید بیعها على بعض معتقدی الثلاثه فدنوت منه و أخذت المجلّدات و قلت: أنا أشتریها… قلت: أنا أذهب الآن بالمجلّدات و تعال غداً فی مسکنی، أعطیک قیمتها بما ترضى… (همان، ص 55)
گاه نیز این مجاهد نستوه، از نبودِ توان مالى براى دست یافتن به این هدف مقدّس، به شدّت مىنالد و اظهار تأسف و حسرت شدید مىنماید که اینها همه بیانگر غیرت دینى و همّت والاى آن بزرگ مرد دارد.
… و ما سطرتم من حال الأسفار التى هى فى معروض البیع، فقد اطّلعت علیه، و لکن یصعب تیسّر القیمه فی هذه الحال. (همان، ص 166)
در مجموع، نام برخى از کتابها که مرحوم میر حامد حسین درخواست تهیه یا چاپ یا سخن از استرداد آنها براى جمع آورى به میان مىآورد، بدین شرح است :
1. در صفحاتى از نامههاى خود ماجراى خرید صندوقچه آهنین در بندر (احتمالاً بصره یا جدّه) را بازمىگوید که حاوى کتاب «شرح علّامه العبرى على منهاج الأصول إلى علم الأصول البیضاویّ» بوده است؛ امّا سرور ایشان بیشتر مىشود وقتى که در این کتاب، بیان صریح این عالم سنّى، بر ساختگى بودن حدیث مرفوعه از پیامبر اکرم 9 (اقتدوا باللّذین أبیبکر و عمر) را مشاهده مىکنند. (همان، ص 16ـ17)
2. در صفحاتى دیگر، مطالبى در باب سرقت کتابهاى ایشان در جریان آشوبى در شهر و رسیدن یکى از کتابها به نام «توضیح الدلائل على ترجیح الفضائل» به دست شخصى به نام آقا محمّد على، و در خواست استرداد آن به صاحبش قلم آمده است. (همان، ص 20 ـ 21)
3. در نامهاى دیگر، از متوسّل شدن به عمّال حکومتى و صاحبان قدرت همچون نواب امینالدوله المعزول براى چاپ کتاب «تمام مطاعن الخالفه الأوّل» و همچنین به چاپ رساندن بسیارى از کتابهاى دینى و وقف آنها بر مؤمنین توسّط همین شخص، سخن به میان مىآورد. (همان، ص 43)
4. در نوشتهاى دیگر، از بعض افاضل، درخواست مىکند کتاب «الشرح الکبیر» که به تازگى در کربلا و نجف، چاپ گردیده و همچنین کتاب «مجمع البحرین» و کتاب «قوانین» را براى وى خریدارى نموده و بفرستند. (همان، ص 44)
5. او حتّى گاهى از طرف اشخاصى همچون سید محمّدتقىبن علّامه سیّد حسین، ملقّب به ممتاز العلماء، به بعضى از بزرگان نامه نوشته و اطّلاع خود بر سفر آنها بر مصر و همچنین دستیابى به برخى از کتابهاى قدیمى نفیس و شروع به چاپ نمودن آنها را یادآور مىشود. و سپس از تمایل خود به چاپ بعضى از این کتابها همچون «جمهره النسب» کلبى، «أنساب الأشراف» مداینى، «تاریخ الضیاء» مقدسى سخن مىراند و در آخر فهرستى از کتابهاى چاپ شده آنها را طلب مىکند. (همان، ص 197 ـ 198)
6. در صفحاتى از کتاب، اشاره به این نکته مهمّ دارد که ایشان در راستاى تحقق این امر، تنها به مرزهاى کشورهاى اسلامى اکتفا نمىنمود. لذا وقتى بر چاپ تعدادى کتاب مهم مخصوصاً در علم رجال و تاریخ و سیره در کشور آلمان مطلع مىشوند، در جستجوى یافتن فهرست این کتابها نیز بر مىآیند. (همان، ص 199)
فى الفنون الرئیسه لا سیّما کتب الرّجال و التواریخ و السیر، فإنّها من محاسن الغرر و نفائس الدرر. و قد سمعت أنّه قد طبع فی مدینه جرمن… فأبتغی منکم أن تطلبوا لی فهرس هذه الأسفار و تمنّوا علیّ بإرساله…
با توجّه به زحمات شبانهروزى این عالم نستوه و صرف بخش اعظم عمر شریف خود در امر جمعآورى کتب علمى و نسخهنویسى آنها، زحمات او به صورت کتابخانه عظیمى به نام ناصریّه با 000/000/30 جلد (به نقل از صحیفه المکتبه، شماره 2، ص 14) کتاب از نفایس مطبوعات و نوادر مخطوطات به بار نشست که نتیجه همّت این عالم بزرگ و فرزند برومندش سید ناصر حسین است.
جمعآورى کتب ضدّ شیعه و ردّنویسى بر آنها
مسئله دیگر در این نامهها و نوشتهها، سعى آن مرحوم بر جمعآورى کتابهاى ضدّ شیعه و ردّیهنویسى بر آنهاست که با توجّه به کمبود امکانات و محدویتهاى آن زمان، این اقدام از سوى عالمى شیعه و غریب در میان انبوهى از اهل سنّت و مخالفین خود بسیار ستودنى است.
البتّه در سده چهاردهم، مسائل دیگرى مطرح شد و دهها تألیف دیگر از ناحیه مخالفان پدید آمد. اینجا بود که عالمان شیعه شروع به پاسخگویى به اشکالات و شبهات جدید مخالفین شیعه کردند و بدینگونه آثار علمى عظیم شیعه همچون کتاب جهانى «الغدیر» و کتاب عظیم «اَلذَّریعه» پدید آمد. (میرحامد حسین، محمّدرضا حکیمى، ص 97) امّا همه این عالِمان خود را وامدار کارهاى عظیم علمى میرحامد حسین در این عرصه مرزبانى عقاید شیعه مىدانند. صلابت و تعصّب زیاد وى در تبرّى از دشمنان اهل البیت : نیز از لابلاى این نوشتهها کاملاً مشهود است. فعّالیّتهاى میرحامد حسین در این زمینه را به دو مرحله مىتوان تقسیم نمود.
الف ـ جمعآورى کتابهاى موافقین از اهل سنّت
هر صاحب عقل و منطق و آشنا به طریق مناظره مىداند که قبل از پرداختن به پاسخ اشکالات باید بتوان دلائل و سخنانى از عالمان و بزرگان مورد اعتماد آنها شناخت و اقامه کرد تا خصم را قانع و دلیلش را نقض کرد. مرحوم علّامه به این نکته، کاملاً توجّه داشته و سعى و تلاش بسیار در تحقّق آن مبذول نمودهاند. به عنوان نمونه به مواردى اشاره مىکنیم:
1. در نامهاى چنین مىنویسند:
دلم بسیار شیفته تحصیل کتابهاى مناقب اهل بیت : است که توسّط عالمان اهل سنّت نوشته شده و اینگونه به ذهنم خطور مىکند که در شهر بغداد ـ که محلّ اجتماع اهل عناد و تجمّع بزرگان مشهور آنهاست ـ در این موضوع کتابهاى بسیار موجود باشد. اگر شما تلاش کنید و کمر همّت ببندید و جناب شیخ عبدالحسین طهرانى را به تهیّه این کتابها تحریک کنید، حتماً تعدادى از این کتابهاى با ارزش را به دست خواهید آورد. من در این نامه، فهرستى از نوشتههاى اهل سنّت در فضائل حضرت على 7 را مىنویسم تا عاملى براى تحقّق این درخواست و بردارنده موانع باشد. (الدرر السنیّه، ص 26)
2. در نوشتهاى دیگر پس از تحقیقى دقیق، نام کتاب «اتحاف الورى بأخبار أمّ القرى» و نسبت آن به ابنجوزى را نادرست مىشمارد و سپس با جملاتى عاشقانه، موضوع کتاب را مىستاید که :
امّا اصل موضوع این کتاب (اخبار مکّه) که پاره جگر، تکه پوست، میوه دل و غایت مراد من است، بلکه بر من گرامىتر است از روح و نفسى که میان سینهام جاى دارد. نفسم در حال تلف شدن است از اینکه اثرى از آن در شهرها و ساختمانها و منطقهها نیافتم. لذا به دوستانم نوشتم همّت نموده یک نسخه از این کتاب را براى من تهیه کنند تا آن مقدارى که چاپ شده. و این کتاب از اول است تا سرزنش نماز تراویح…
والأصل الموضوع من هذا الکتاب، الذی هو فلذه کبدى و بضعه جلدی و ثمره فؤادی و غایه مرادی، بل هو أعزّ علیّ من روحی و نفسی… فی تحصیل نسخه من هذا الکتاب بقدر ما طبع منه و هو من الأوّل إلى طعن التراویح من مطاعن عمربن الخطّاب. (همان، ص 181)
3. ایشان در راستاى هدف اثبات امامت، در صدد اثبات این مطلب برمىآید که برخى مؤلَّفات مهم و مورد استناد شیعه تألیف دانشمندان اهل سنّت است؛ همچنان که در نوشتهاى مىخوانیم:
مصنّف این کتاب «الإمامه و السیاسه» عبداللهبن مسلمبن قتیبه، سنّى موثوق و متعمد اهل سنّت است. و اهل سنّت کلمات و روایاتش را نقل مىکنند.
وثوقه و ثقته و عدالته منتشر فیما بینهم کانتشار النهار. (همان، ص 259)
امّا نهایت جواب آنها در مقابل روایات منقول در کتاب او، این است که منکر نسبت این کتاب به ابنقتیبه مىگردند. امّا آنچه این شک را برطرف مىکند و داروى انسانهاى مریض است و تشنگى آدم تشنه را برطرف مىسازد، این است که ابنفهد مکى صاحب کتاب اتحاف ام القرى ـ که شخص مورد اعتماد و وثوق نزد اهل سنّت است ـ تصریح نموده به اینکه کتاب الامامه و السیاسه تصنیف عبداللهبن قتیبه است.
ب ـ ردّنویسى بر کتب ضدّ شیعه و تلاش براى چاپ و نشر آنها
با توجّه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان و ائمّه معصومین : یکى از مهمترین وظایف عالمان آگاه و مسئولیت شناس شیعه ـ در عین بیان حقایق و دفاع از موضع حق ـ پرهیز از بیان اختلافات به صورتى زیانآور مىباشد تا به جایگاه جهانى اسلام زیان نرسد و صنوف مسلمانان پراکنده نگردد. امّا آن هنگام که فتنههاى استعمار، موجب تفرقه و تشتت و اختلافات داخلى مىگردد، این وظیفه عالمان مسئولیتشناس و تعهّدگراست که به پا خیزند و با تألیف کتابهاى علمى و تحقیقى، به شکستن بتها بپردازند.
مرحوم میرحامد حسین در طول عمر خود به اداى این رسالت بزرگ پرداخته است. برخى از نوشتههاى وى که در اینباره، عبارتاند از:
1. نامهاى مفصّل که در آن گوید: آن را نوشتم در وقتى که با شدّت محنتها روبرو شدم و از بعضى روندگان راههاى غلط به بدکارى زمان شکایت کردم… من پس از اتمام علوم رسمى و مقدماتى، مشغول علم کلام و مناظره با مخالفان شدم و تلاشم را در نوشتن کتابهاى جالب و روشن متمرکز نمودم؛ تا اینکه سه کتاب عظیمالشأن و عظیمه البرهان نوشتم :
الف ـ عبقات الأنوار فی إمامه الأئمّه الأطهار، در ردّ حرفهاى نابجاى صاحب تحفه اثنى عشریه.
ب ـ شوارق النصوص فی تکذیب فضائل اللّصوص. من آنجا شرح دادم که فضیلتهایى که در مورد خلفاء آمده همه ساختگى است. البتّه در کتاب، نصهایى از بزرگان با شخصیّت و بىنظیر آنها که در مسائل علمى بسیار دقیقاند نقل نمودم؛ و دلائلى آوردم که دانشمندان قوى آنها را قبول مىکنند.
ج ـ استقصاء الإفحام فى نقض منتهى الکلام.
و این سه کتاب بحمد الله، ریشه شبهات بدکرداران را کنده است.
صاحب «منتهى الکلام» وقتى دید که علماى شیعه از پاسخ دادن به او عاجز شدهاند و خود را از نقد کتاب او کنار کشیدهاند و با او روبرو نشدهاند و صورتهاى خود را از روبرو شدن از او برگرداندهاند، باد در غبغب انداخت و با زبان گزنده بر اهل حقّ حملهور شد.
فأعرضوا عن خطابه… و استکفوا ]استنکفوا[ لعلّو أقدارهم عن مناظرته، سمخ الناصب بأنفه و طمح بطرفه فشنّع على أهل الحقّ بلسان سلیط. (همان، ص 182)
در مجالس خود و در میان طرفدارانش مىگفت: این اهل حقّ (شیعه) از اوّل تا آخرشان هیچ کدامشان نمىتوانند کتاب مرا ردّ کنند. شیعهها بیراهه مىروند. طرفدارانش مىگفتند: چرا بزرگان شما با این همه امکانات که دارید، با رفیق ما بحث نمىکنند و براى دفاع از مذهبتان دلیلى نمىآورند؟
با این حرفهاى زیاد و کنارهگیرى بزرگان از مناظره، به جهت روشن نمودن اشتباهات او، خود به میدان آمدم. و تصمیم بر اثبات بىپایه بودن دلائل آنها گرفتم.
2. ایشان در مقدمه کتاب شوارق النصوص فى تکذیب فضائل اللصوص اینگونه مىنویسند:
… در زمان به دوران فقدان رسول اکرم نزدیک بود و عدّه زیادى بودند که مىتوانستند میان حق و باطل یکى را انتخاب کنند؛ لذا این انسانهاى بدسرشت به بافتن دروغهاى آشکار و مجعولات زشت جرئت نکردند تا در مورد وصىّ پیامبر به کار ببرند.
حتّى بر تغییر مناقب زیبا و محامد با ارزش اهل بیت پیامبر و نسبت دادن آنها به دشمنان نیز جرئت نیافتند. امّا پس از آن، بازار جعل حدیث رونق گرفت و همه مشغول تبدیل آثار شدند. حتّى افرادِ به ظاهر متدیّن نیز وارد دروغهاى بى پایه گردیدند و هیچ دانشمندى یافت نمىشد، مگر اینکه سرنگون شده بود در کارهاى فجور و نابود کننده. اینان هر فضیلت زیبایى را که براى على 7 و اولاد او بود، تغییر دادند و آنها را به مخالفان ائمّه و پیروان آنان نسبت دادند.
سپس به این مقدار نیز اکتفا نکردند؛ بلکه شروع به ساختن دروغهایى در مورد وصى و خاندان گرامى او نمودند که شخصیّت آنها را پائین مىآورد و با ایشان دشمنى ایجاد مىکرد.
پس تصمیم گرفتم به نوشتن آنچه دروغ بودن خیلى از روایات اهل سنّت مربوط به برترى خلفاء و اصحاب پیامبر را ثابت مىکرد. و من از اهل سنّت مقدّماتى صریح و دلائلى آوردم که تصریح به ساختگى بودن این روایات جعلى دارد. (همان، ص 272)
3. اصولاً علّامه میرحامد حسین مىکوشد با روشن نمودن فلسقه امامت، نشان دهد که خلافت، به انتخاب بشرى نیست؛ بلکه به نصب و نصّ الاهى است. به همین سبب، ایشان در یادداشت کوچکى چهار تن بعد از رسول اکرم 9 را با اشاره گفتار یا کردار خودشان مورد سؤال قرار مىدهد تا فضائل هر یک شناخته شود.
1. أین الذی جدل شجعان الأبطال على الرمال، و بیّن الحرام من الحلال بأحسن تفصیل و إجمال، و طارت سخاءه و شجاعته فی السّهل و الوعر و قلل الجبال؟
2. و أین القائل: کلّ الناس أفقه منه حتّى المخدّرات فی الحجال؟
3. و أین المداوی بماء الرّجال (على ما نقل على حاشیه الجلال)؟
4. و أین المشتهر بحبّ الوس یوم النّزال و الفرار من الباح و القتال؟
5. و أین النصل الأعقل المتصرّف بلاحقّ فی الأموال؟ (همان، ص 262)
4. از بعضى نوشتهها (همچون مورد آتى) اینگونه برمىآید که مرحوم میرحامد حسین با وجود مشکلات فراوان و تحمّل زحمت زیاد، بر کتب ضدّ شیعه جوابیّه مىنوشتند؛ امّا آن آثار به دلائلى همچون فقر مالى مردم یا تبلیغات سوء دشمنان، آنگونه که باید و شاید مورد استقبال مردم واقع نمىشد. اینجاست که مىفهمیم وظیفه دیگر عالمان، دعوت به ترویج و نشر کتابهاى دفاع از حریم تشیّع مىباشد. همچنان که در صفحاتى مىخوانیم:
من یک نسخه چاپ شده کتاب را خدمت شما فرستادم. امیدوارم ترویج معالم دین بکنید؛ همچنانکه علاقه شما به ریشهکن کردن معاندین دین است. از شما مىخواهم براى اینکه دل ناصبیها را به درد بیاورى و دلیل اقامه کنى، تعداد صد نسخه یا افزونتر از این کتاب را بخرى تا هم فایدهرسانى کامل شود و هم هدیه بدهى به فقراء مؤمنین که نمىخرند؛ یا به علّت شبههافکنى دشمنان، و یا خالى بودن دستشان. همچنین از شما مىخواهم صد نسخه از کتاب را بخرید که این کتاب، دلِ دشمنان را به درد مىآورد؛ همچنانکه دستیابى به ثواب زیادى خواهد بود. (همان، ص 209ـ210)
سفر حجّ و عتبات عالیات
مرحوم میر حامد حسین طى نامهاى خطاب به یکى از دوستان خود به بیان خاطره سفر حجّ و عتبات که در سال 1282 ق بدانها مشرف شده، مىپردازد. این مطالب جالب و خواندنى از صفحات 9 تا 17 این کتاب را در بر مىگیرد که ما بخشهایى از آن را بطور مختصر براى علاقهمندان برگزیدهایم.
الف) سفر حج
پس از تحمّل مشقّتهاى فراوان و پیمودن راه طولانى و رسیدن به شهر مکّه، آب و غذاى آنجا با طبعم سازگار نبود؛ به طورى که بدنم نحیف و لاغر شد و بیمارى من شدّت یافت و بر من آنقدر سخت گرفت که همچون انسانهاى مارگزیده به خود مىپیچیدم و سختى زیادى را تحمل مىکردم. (همان، ص 10)
ب) سفر عتبات
پس از اتمام حج، براى رفتن به عراق و زیارت ائمّه : از طریق دریا، به سمت بندر جدّه حرکت کردیم؛ امّا با سوار شدن بر کشتى، در این سفر دریایى به مصیبتها و بلاهایى بدتر از سفر خشکى دچار شدیم؛ از جمله آنکه :
1. در کشتى مرا با وجود بیمارى در اتاق تنگى قرار داده بودند که در مدت دو ماه یا بیشتر که سوار بر کشتى بودیم، به علت بیمارى نه روز از اتاق خود خارج مىشدم و نه شب.
از سوى دیگر، گرما و بوى نامطبوع مرا اذیت مىکرد تا حدّى که به نهایت ناتوانى و تنگى نفس افتادم.
2. صاحب کشتى مخالف مذهب حقّه بود و در رفتار از بزرگان نادان خود پیروى مىکرد. با اینکه ادّعاى سیاست داشت، امّا جزء افراد همج رعاع بود. در ابتداى سوار شدن، ظاهرى خوب و خوش از خود نشان داد؛ امّا پس از حرکت، شخصیّت حقیقى او آشکار شد که رفتارى همچون انسانهاى کینه توز با حجّاج داشت و حتى از دادن آب و هیزم براى پخت غذا امتناع مىورزید. بسیار تندخو و خشن بود… عناد و سختگیرى او زمانى بیشتر شد که نسبت به دزدى لباس و پول حجاج در کشتى بر او اعتراض شد. دیگر حتى آبى که به مسافران مىداد، همچون آب دریا، تلخ بود که با نوشیدن آن امکان بیمارى وجود داشت؛ خلاصه به نهایت درجه بدى رسید. فصار صاحب المرکب و أتباعه مصداق یزید! (همان، ص 13)
3. برخى از همسفران با اینکه عدّهاى از آنها حاجى بودند، امّا رفتارى بسیار زشت داشتند؛ در گفت و گو رعایت ادب را نمىنمودند و با زبانهاى تندشان یکدیگر را مىگزیدند و هر ساعت در کشتى آشوب و جنجال برپا مىکردند و در واقع، هیچ کس از اذیت و آزار آنها در امان نبودند. از شدّت کثیفى و بوى بد لباسهایشان به انسان حالت تهوّع دست مىداد. آنها از تمیزى و نظافت بسیار به دور بودند و در نجاست و کثیفى فرو رفته بودند؛ متهمّکین فی النجاسه و القذاره. (همان، ص 13)
4. نوزیدن باد موافق که چه بسا روزهاى متمادى کشتى بر روى آب راکد مىماند و یک درجه هم حرکت نمىکرد.
5. فردى که دوست چندین ساله بنده بود و امید به کمک و یارى او در سفر داشتم، اخلاقش تغییر کرد و تمایل به تکبر و ناز نمودن و بداخلاقى یافت. اگر به چیزى امر مىکردم، آن را انجام نمىداد و اگر از چیزى بر حذر مىداشتم، مرتکب آن مىشد. در واقع، خوف الاهى از دلش خارج شده بود و دوستى و رفاقت چندین و چندساله با مرا به دست فراموشى سپرده بود؛ تا اینکه مخالفت و تندخویى او زیاد شد و کارهایى مرتکب شد که هرگز انتظار نداشتم. در بندر مسقط از کشتى پیاده شد و رفت به دنبال خواستههاى پست نفسانى خودش و از راه به دور شد و به آدمهاى گمراه اعتماد نمود و رفیق انسانهاى بد شد. پس شهر مسقط، مسقط ارزشهاى او شدو افتخارات خود را از بین برد : فصار المسقط مسقط اعتباره و مَنجس فخاره. (همان، ص 14)
مرحوم میر حامد حسین پس از بیان خاطرات سفر، نکاتى را یادآور مىشوند:
1. قصدم از بیان این گرفتاریها، یادآورى لطف و عنایت خداوند متعال است بر این بنده حقیر که با وجود این مشکلات عدیده به زیارت ائمّه راه یافتم. خداوند بر من که سخت بیمار بودم، منّت گذاشت و پیمودن راههاى سخت و وحشتناک را آسان نمود و نگرانیهاى بسیارى را از من برطرف ساخت؛ تا اینکه به مرحلهاى از لطف رساند که هرچه بر گرفتاریهایم اضافه مىشد، شوق و علاقهام بیشتر و ولعم زیادتر مىگردید.
کلّما لقیت مکروهآ، زدتُ شغفآ و نزوعآ. و کلّما صادفت فجیعه، کثرت شغفآ و ولوعآ. (همان، ص 14)
تا اینکه خداوند بزرگترین سعادت ـ یعنى زیارت عتبات عالیات ـ را نصیب من فرمود.
2. بیان مشکلات سفر ننمودم مگر براى اینکه افرادى که در سلامت و عافیت به سر مىبرند، بر انجام آن جرئت پیدا کنند و پا گذاشتن در این راه و انجام کارهاى سخت و شاق بر آنها آسان شود.
3. امید است خداوند متعال، شدائد و سختیهاى این سفر را وسیله آمرزش گناهان بندگان خود قرار دهد؛ همچنانکه من چنین گمانى را به پروردگار خود دارم.
فلعلّ الله تعالى کفّر عنّی بهذه الشدائد معاصی الموبقه و جرائمی المخلقه التی اثقلت ظهری و صارت أغلالاً لنحری… (همان، ص 15)
سخن پایانى وى، ستایش و سپاس خداوند است به جهت نعمتها و توفیقهایش، و درخواست دعاى خیر از زائر بارگاه ائمّه معصومین.
فالحمدلله الذی حبانی ثبات القدم من هذه المضائق و وفّقنی… لصیر على هذه المزالق. (الدرر، ص 16)
أنا ملتمس کلّ من تشرف بالزیاره أن یبالغ فی الدعاء لهذا المعترف بالخطاء. (همان، ص 36)
وصیّتنامه
از نوشتههاى جالب در این مجموعه، رونوشت وصیتنامه الاهى و اخلاقى مرحوم میر حامد حسین در سفر حجّ به فرزندان و بازماندگان خویش است که بسیار جالب و خواندنى است. ایشان ابتداى آن را با اقرار و اعتراف به وحدانیّت خداوند متعال، و نبوّت و رسالت پیغمبر خاتم 9 و امامت ائمّه معصومین: شروع مىکند؛ و از تمام فرزندان و خویشاوندان و دوستان خود دعاى خیر مىطلبد و مىخواهد که از حقوقى که بر عهده او بوده و اداء ننموده است، درگذرند.
سپس فرزند خود سیّد حسین را طرف سخن قرار داده، دستورهاى مهم و اساسى به او مىدهند که مىتواند نکات دقیق و لطائف طریفى براى عاشقان علم و معرفت و رهپویان راه حقیقت به ارمغان داشته باشد.
1. فرزندم، بر تو باد بر اینکه نماز و روزه و حجّ مرا دوباره اداء نمایى؛ زیرا اعمالى که انجام مىدهم، امید ندارم درست باشد. اگر امکانش باشد که اینها را انجام بدهى، خوب است که در این کار اهتمام و تلاش بنمائى. امّا نسبت به این درخواست احساس پشیمانى مىنمایم. زیرا عملى را که بر خودم واجب بود، خوب رفتار ننمودم و حال وصیت مىکنم به دیگرى که هم براى خود و هم براى من آن را انجام دهد.
ولکن أنا نادم من التوصیه بذلک، حیث أنا لم أعمل لنفسی ما یلزمنی و أوصى غیری بأن یعمل لنفسه و لنفسی و هذا عجب جدّآ. (همان، ص 38)
2. بر تو باد به تلاش در تحصیل علوم دینى و معارف الاهى. براى این امر، اوّل یک کتاب در اصول دین بخوان و سپس کتابى در علم فقه از اول تا آخر مخصوصاً کتاب شرایع و شرح لمعه را. پس از فارغ شدن از آنها، کتابى مبسوط در علم فقه را مطالعه کن و همچنین از یک مجتهد زنده تقلید کن، ولو اینکه او جامع شرایط نباشد؛ زیرا اکثر علماء تقلید از مجتهد زنده را واجب مىدانند.
3. وصیت مىکنم تو را به تلاش در تصحیح و نشر کتابهاى پدرم (سیّد محمّدقلى «قدّس الله نفسه») که هر آنچه از خیر در دین و دنیا براى ما حاصل شده است، همگى از برکات اوست.
فإنّ کلّ ما حصل من خیر فی الدین و الدنیا فهو من برکاته و فیوضه. (همان، ص 38)
4. بر تو باد به یاد گرفتن علم تجوید. و در این امر کوتاهى نکن؛ زیرا صحّت نماز بستگى به این مسئله دارد. و بدان که مهمّترین چیزى که خداوند براى آن انسانها را آفرید، اشتغال به تکمیل علوم دینى است. پس انسان باید بیشترین توجه و مهمّترین روش و هدف اصلى او پرداختن به این علوم باشد.
و لیعلم أنّ الاشتغال ]ب [ تکمیل العلوم الدینیه أهمّ ما خلق الله له الإنسان؛ فلیکن ذلک أکبر همّه و أعز مرامه و غایه مقصوده. (همان، ص 38)
5. بر تو باد به تلاش و کوشش در عبادت خداوند و اداى نماز با خضوع و خشوع و دستیابى به شرایط آن، و انجام تعقیبات ولو اینکه اندک باشد. البته در تحصیل این خشوع سعى بسیار باید نمود؛ زیرا آن روح نماز است؛ اگرچه من (به علّت بیماریها و کسالتهاى جسمى) به این امر عمل نکردم، بلکه مصداق این آیه شریفه (أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسکم) (بقره (2) / 44) هستم؛ ولى اینها را گفتم، به این امید که خداوند، فرزندم را به این امور موفّق سازد و اعمال صالح او سبب گردد که خداوند گناهان مرا نیز ببخشاید؛ همچنانکه در این مورد، احادیثى نیز داریم.
فإنّ الأعمال الصّالحه التی یفعلها الأولاد ربما یغفر الله بسببها الآباء. (همان، ص 39)
6. بر تو باد به بزرگداشت مقام علماء و صلحاء و بر همنشینى و گفت و گوى با آنها میل و رغبت تام داشته باش. اگرچه به سبب نفس اماره و کم توجهى برخى به التزامات اخلاقى، اعمال سبکى از ایشان خواهى دید. امّا به این امور (جهت فاصله گرفتن از بزرگان) اهمیّت نده که این مطلب، از وسوسههاى شیطان است. امّا تا مىتوانى، از همنشینى با افراد فاسق و فاجر دورى کن که سمّى کشنده است.
و لیبالغ فی تعظیم العلماء و الصلحاء و توقیرهم و لیرغب کلّ الرغبه فی مجالستهم و مخالطتهم… و لیحترز کلّ الاحتراز من صحبه أهل الفسق و الفجور، فإنّه سمّ قاتل. (ص 39)
7. به شدّت پرهیز کن از مخالفت نمودن با مادرت. زیرا این عمل از بزرگترین گناهان است و اثر بد آن در این دنیا ظاهر مىشود تا چه رسد به آخرت.
ولیجتنب کلّ الاجتناب من مخالفه والدته، فإنّ ذلک من أعظم المعاصی و یظهر أثر شمامته فی الدنیا، فضلاً عن الآخره. (ص 39)
8. من تجربه کرده و خود دیدهام عملى که بر خلاف رضایت پدر و مادر انجام پذیرد، در آن هیچ برکتى نیست.
و قد جرّبت ذلک و رأیت أنّ الفعل الذی وقع مخالفاً لرضاء الأبوین، لا یکون فیه برکه أبداً و لا یصیر إلّا وبالاً و نکالاً و مورثاً للهموم و الغموم. (ص 39)
9. فرزندم، اگر بر تو بیمارى سختى عارض شد، در معالجه آن کوتاهى نکن؛ بلکه به درمان اساسى و کندن ریشه آن اقدام کن. زیرا برخى سهلانگاریها، ضررهاى بزرگى را به دنبال دارد که جبران آن ممکن نیست.
و إن عرض لک مرض فلا تتهاون به بل بادر إلى علاجه و قطعه؛ فإنّ الإهمال فی ذلک ربما أثر ضررآ عظیمآ لا یمکن تدارکه. (ص 40)
نمونه نثر و حکمت
مرحوم علّامه میرحامد حسین، جملات مسجّع موزون بسیارى دارد. در بخشى به معرّفى دنیا پرداخته و فرموده است:
الدنیا دار غرور، و محلّه زور، و مکان فُجور، و بَلدُ خَتور، و خِطَّهِ عُثور؛ ساکنها مَخدوع، طالبُها ممنوع؛ مُواصِلُها مَهجور، و مُوادِعُها مَغرور؛ کَثیرُ العَثرات، غَزیرُ العَبرات؛ ما مِن فَرحه إلّا تَعقیبُها غُصهٌ و شَرقه، و ما مِن راحه إلّا تَخلُفها آفهٌ و حِرقه، فَرَحُها مَمزوج بالهمّ، و سُرورها مخلوطٌ بالغَمّ؛ خیرها زَهید و شرّها عَتید؛ و کثیرها قلیل و عزیزها ذلیل؛ کبیرها صغیر و عظیمها حقیر؛ خیرُها شرٌّ و أمنها ضَرٌّ؛ موجودها مَفقودٌ و مُطمئنُّها مَنجُودٌ؛ سالمُها مریض و صحیحها رَضیض؛ رحیضها درنٌ و سهلها مزن؛ و مُعتمدها موقود و مُستندُها مَنبوذٌ؛ سرورٌ و شرورٌ و حَبورٌ و حسور؛ لذّاتٌ قلیله وراءُها تبعاتٌ طویله؛ منافعٌ عُقباها مَضارٌّ مَسارٌّ اُخراها مِغمارٌ؛… إلفُها جِلفٌ و وَعدُها خُلفٌ؛ و بِنائُها هَدمٌ و دونَ الوصولِ إلى أقصاها إرمٌ؛ فَوزها ندمٌ و ظَفُرها سَدَمٌ؛ نَسیمها صَفحٌ لافح و سُکرها طافحٌ؛ و صَدیقُها کاشحٌ و ناصِحُها قادحٌ وَ نَعیمُها فادحٌ و عَشیقُها غیر واصِلً و رَفیقُها على غیر طائلً. (همان، ص 264 ـ 265)
گرفتاریها و بیماریها
مسئله مهمّ و قابل توجّه دیگر در نامهها و نوشتههاى علّامه میرحامد حسین، گرفتاریها و بیماریهاى متعدد و مزمن وى در سفر و حضر است. این نکته، از طرفى حدیث «البلاء للولاء» را تداعى مىکند و از دگر سوى، حجّت را بر کسانى تمام مىکند که مدّعى دفاع از حریم حقّ هستند، ولى از کمبود بعضى از امکانات و رفاهیات گلایهمند به خالق و خلقاند. دفاع میرحامد حسین از تشیّع در آن شرایط سخت کجا و دفاع ما از این مذهب در این شرایط سهل کجا؟!
مشکلات و ناراحتیهاى وى که از نوشتهها به دست مىآید، عبارتاند از:
1. ناامنى و شورش
ظاهراً هرچند گاهى، اموال و زمینهاى مردم آن منطقه مورد حمله و غارت انسانهاى بى سر و پا واقع مىشد که در نتیجه آن، تعدادى از مردم اسیر مىشدند و برخى نیز از ترس مىگریختند و خود را مخفى مىساختند.
فقد شنّ الغاره علینا أهل الانتهاب و قبض على مکاننا… أنا هاربٌ مختفٍ مستترٌ من الخوف و الروع الشدید. (همان، ص 156)
در جریان این آشوبها و غارتها، امورى که بیشتر سبب ناراحتى و تأسف شدید مرحوم میر حامد حسین مىشدند، چنیناند:
الف) غارت کتابها
با توجّه به اینکه ایشان در ترویج و تکثیر کتابهاى دینى تلاش بسیار داشت و عمر خویش را صرف این امور مىنمود، از نوشتههاى وى به خوبى شدت تأسف و اندوه براى از دست دادن گنجینههاى کتابهاى گرانبهاى او روشن مىشود.
مرا گرفتاریهاى نابهنگام درهم شکست و بر من گردبادها وزید و دردهاى کمرشکن مرا فراگرفت؛ حملهاى بعد از حملهاى. مرا غارت کردند و از من همه چیز را گرفتند، یکبار بعد از بار دیگر؛ تا اینکه بسیارى از کتابهاى گرانبها و نسخههاى اصل مرا به غارت بردند؛ کتابهاى مهمى که با زحمت دست و عرق پیشانى و دادن مال زیاد به دست آورده بودم.
غاره بعد غاره، و نهبونی و سلبونی تاره بعد تاره، حتّى نهبوا کثیراً من أسفاری النفیسه و کتبی الرئیسه التی أحرزتها بکدّ الیمین و عرق الجبین و إنفاق المال الکثیر… (همان، ص 185)
ب) تنگى معاش و اضطراب شدید
در ظهور این گرفتارى تیرهاى که در شهرها شیوع یافته و گلوگیر مردم شده؛ من ]نیز[ از نظر معاش به زحمت افتادم، از زندگى سلب شدم، مکدود المعاش، مسلوب الریاش. (همان، ص 185)
در خانه به زحمت افتادم، تلاش و صبر را از دست دادم، دیگر آرامش و قرار ندارم، سینهام تنگ شده، راه به جایى نمىیابم… پاهایم در هم پیچیده و نزدیک است که بمیرم.
و أغصّنی الشرق… و التفّت الساق بالساق.
چشیدن بر من تلخ شده، راه رفتن بر من سخت شده، غم زیاد گشته و گوارایى از میان رفته. کمبود و قحطى به حالت خشکى رسیده و أجدب الخصیب. نمىدانم بیرون بیایم یا خود را بگیرم و در خانه بمانم. دیگر از پا افتادهام، گرفتارم، غارت زدهام، در این کارهاى سخت مشوش شدم، و به دردهاى شدید گرفتار شدم، دردهاى سخت را مىبینم، مانند نوسان آونگ، من هم در چرخش دور مضطرب مىشوم.
لا أدری أحشر أم أذب منجودٌ مکروبٌ منهوبٌ مسلوبٌ، فتشوّشت على الأمور الشدیده و قاسیت الآلام الشدیده… و اضطربت اضطراب الأرشیه فی الطویّ البعیده. (الدرر، ص 185)
ج) عدم امکان دفاع از حریم ائمّه :
در ادامه بیان سابق مىافزاید:
این ناراحتى و درد من بر دنیا نیست… بلکه متأسّفم از اینکه نمىتوانم از ائمّه معصومین : دفاع کنم و از کوتاهى حمایت از ائمّه معصومین : مىترسم. همچنانکه مىترسم این ناراحتیها به من امکان اشتغال به تصنیف کتاب و ترویج دین را ندهد و این کار مهمّ و با طراوت من مانند آن گیاهى باشد که شکوفا مىشود و سپس پژمرده مىگردد.
إنّما أتأسف على ما أخاف من التوطّل عن الانتصار و الذبّ عن ذمار الأئمّه الأطهار… (ص 186)
ایشان در نوشتهاى دیگر، ناراحتى و نگرانى خود را اینگونه بیان مىکند:
وقتى که مىبینم امکان ندارد مشغول شدن به چیزى که قبلاً به صورت شبانه روزى به آن مشغول بودیم… پس فایدهاى در این زندگى نیست؛ پس زندگى پس از این بىثمر و محرومیّت، دشوارترین پرتگاههاست.
و إنّی لا أرى أنّه إذا لم یکن لنا الاشتغال بما کنّا نشتغل به لیلاً و نهاراً… فلا خیر فی الحیاه بعد ذلک، فإنّ الحیاه مع ذلک الحرمان أفظع المهالک. (همان، ص 155)
2. شکایت از افترائات
در نامهاى به مخاطب خود چنین مىگوید:
اگر به ما ضرر و اذیتى برسد، پس ما گناهکار نیستیم؛ بلکه انشاءالله به خاطر این گرفتاریها و اذیّتها، خداوند در روز قیامت اجرى به حساب ما مىنویسد؛ چون ما کسى از آنها را نکشتهایم و مالى هم از آنها نبردهایم. ما گناه و جنایتى نداریم؛ بلکه همه گرفتاریها و اذیّتها به خاطر افتراء سخنچینان است. لم نقتل رجلاً منهم و لم نأخذ مالاً من أموالهم لیس لنا إثم و جنایه بل کان کلّ ذلک بافتراء أهل السعایه. (همان، ص 150)
3. شکایت از پارهاى از طالبان علم و تصنع برخى علماء
در این مورد، سخن اینگونه آغاز مىکنند که:
اى برادر، زمان فاسد شده و احوال دوستان نزدیک تغییر کرده است. ارزش و جایگاه علم و طرفداران آن پایین آمده (سقوط کرده)، فرهنگ علم و علمآموزى کهنه شده. این درد و حزن بس که شرایع دین تعطیل شده است و صاحبان خرد در میان مردم ارزشى ندارند و در نزد پادشاهان کسى از این مردم بهرهمند نمىشود؛ مگر اینکه با آنها درآمیزد و شروع به خودنمایى کند.
یا أخی قد فسد الزمان و تغیّرت أحوال الخلّان… و انحطّ مرتبه العلم و أصحابه و اندرست مراسمه بین طلّابه… کفى حزنآ أنّ الشرایع عطّلت… و إنّ ملوک الأرض لم یخط عندهم من الناس إلّا من یغنى و یصنع. (ص 150)
4. بیمارى جسمى
مرحوم میر حامد حسین در یکى از نامههایش، به طبیب حاذقى که به شهرى در هند آمده بود، مىنویسد:
و إنّی قد دهانی المرض الوبیل العسیر العلاج الذی ترکنی حلیف الانزعاج و الاختلاج و هو صداع الرأس المورث لاختلال الحواسّ. (همان، ص 200)
این بیمارى، ظاهراً همان سردرد معروف به میگرن بوده است که آن فقید را آزار مىداده است. ایشان در نوشتهاى دیگر، از امورى به درگاه خداوند شکایت مىکند، از جمله ضعف زیاد و شدّت یافتن بیمارى.
فأشکو إلیک اللّهمّ من قلّه حیلتی و کثره ضعفی و شدّه مرضی… (ص 195)
استغاثه به حضرت ولىّ عصر عجّل الله تعالى فرجه
به عنوان حُسن ختام این گفتار، نوشتهاى از آن عالم مجاهد را برگزیدیم که در استغاثه به حضرت ولى عصر(عج) بیان فرمودهاند. این نوشتار، علاوه بر روشنتر شدن درخواستها و نگرانیها از شدّت علاقه و توجه وى به ساحت مقدّس آن امام همام حکایت مىکند. و مىتواند استغاثه ما به آن حضرت نیز باشد.
…أعطنی إیماناً و مغفره لجمیع ذنوبی و ستر عیوبی و توفیقاً لأداء الواجبات و اجتناب المحرّمات و وفاتی على الإیمان و محبّه أهل البیت : و تسهیل مصاعب البرزخ علیّ و عدم حاجتی إلى أحد من الخلق… و شفائی من جمیع الأمراض البدنیّه و النفسانیّه… و توسیع رزقی من الحلال… و مغفره حامد حسین و إعطاؤه إیماناً کاملاً و یقیناً صادقاً و انقطاعاً من الدنیا و توجّهاً کاملاً إلى الله… و تکمیل علومه و تیسّر ما یتمنّاه من الکتب و الاشتغال بالأشغال الحسنه و جمعه بمن یحبّ اجتماعه من العبد الذلیل إلى المولى الجلیل مولانا صاحب الزمان 7.
نتیجه سخن
به یقین، اطّلاع از احوال اینگونه عالمان و چگونگى کار و اخلاص آنان و کوششهاى بیکرانى که در راه خدمتهاى مقدس و بزرگ کردهاند، مىتواند عاملى تربیت کننده و سازنده باشد.
به ویژه طلاب جوان که مرزبانان حماسه اسلاماند به این بزرگمردان اقتدا کنند و احوال آنان را بخوانند و سرمشق خویش قرار دهند و خود را همانگونه تربیت کنند. ایمان، اخلاص، پشتکار، زهد، تقوا، گذشت، دقت، حوصله و با جدیّت و کوشش، این همه را در خویشتن پدید آوردند.
چه بسیارند عالمانى که از همه لحظات عمر استفاده مىکردهاند و با چشمپوشى از همه خواستها و لذتها، دست به اداى رسالت خویش مىزدهاند. درباره میر حامد حسین هندى ـ رحمه الله علیه ـ نوشتهاند که از بس کارکرد، دست راستش از کار افتاد.
باشد که این تعهدشناسى و اقدامهاى علمى و مرزبانیهاى دینى و صرف نیروهاى بدنى در راه آرمانهاى بلند، سرمشق و مقتداى جوانان جامعه علوى واقع گردد.
نویسنده: حجت الاسلام سید جواد موسوی
منبع: فصلنامه تخصصی سفینه شماره 26
خیلی مقاله خوبی بود من دو هفته میشه دارم تحقیق میکنم درباره این عالم بزرگ اما تازه الان این مطلب رو پیدا کردم. اگر برچسب های مناسبی روی این مطلب بزنید حتما مشتاقان و محققان میتونن راحت تر پیدا کنند این مقاله فاخر رو
بسیار بسیار متشکرم